امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام :
اعْلَمْ أَنَّ الدُّنْيَا دَارُ بَلِيَّةٍ لَمْ يَفْرُغْ صَاحِبُهَا فِيهَا قَطُّ سَاعَةً إِلَّا كَانَتْ فَرْغَتُهُ عَلَيْهِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَة
بدان که دنیا سرای آزمایش است که اگر کسی ساعتی در آن فراغت یابد و دست از کار بکشد همین ساعت بیکاری موجب حسرت و پیشمانی او در قیامت خواهد شد
نهج البلاغه، ص: 449
کتاب #تحف_العقول
اثر #محمد_حرانی
این کتاب تالیف # ابو_محمد_حرانی از علمای قرن ۴ میباشد که معاصر # شیخ_صدوق و # شیخ_مفید بوده است روایتی از امام حسین(ع) درباره امر به معروف و نهی از منکر
ای مردم، از آنچه خدا دوستداران خود را پند داده، پند گیرید؛ مانند بدگویی او (خداوند) از دانشمندان یهود،
آنجا که میفرماید : چرا علمای ربانی و دانشمندان، آنان را از گفتار گناه آلود باز نمیدارند
همانا خداوند آنان را مورد نکوهش قرار داده، به خاطر اینکه در میان ستمکاران بودند و اعمال زشت و فاسد آنان را مشاهده میکردند ولی به طمع آنچه که داشتند، و از بیم اینکه در محذور واقع شوند، آنان را از آن اعمال نهی نمیکردند، با اینکه خدا میفرماید: {و از مردم نترسید و از من بترسید}
: و خداوند به امر به معروف و نهی از منکر بعنوان یک فریضه از جانب خود، آغاز سخن کرده، چرا که میدانست اگر این فریضه به اجرا درآید، واجبات دیگر از هموار و دشوار برپا گردن شما ای گروه پر قدرت، افرادی هستید معروف به علم و دانش و نامدار به خوبی و خیرخواهی
و بواسطه خدا، در دل مردم عظمت یافتید
به طوری که شخص شریف از شما حساب میبرد
و شخص ضعیف شما را گرامی میدارد
هر گاه حاجتمندان از دست یافتن به حاجت خود محروم شوند، برای رسیدن به آن، شما را واسطه قرار میدهند
آیا همه اینها به این خاطر نیست که مردم به شما امید بستهاند تا به حق خدا قیام نمایید؟
و اگر شما در حقوق الهی کوتاهی نمایید
به حقوق امامان بیاعتنایی نمودهاید
حق ناتوان را ضایع کردهاید
ولی آنچه را که حق خود میپنداشتید به آن دست یافتهاید، بدون آنکه مالی را بخشش نمایید یا جان خود را به خطر افکنید
با این حال آرزوی بهشت خدا و همجواری پیامبران و امان از عذاب الهی را دارید؟
اکنون میبینید
پیمانهای خدا شکسته میشود ولی ناراحت نمیشوید زمینگیر شدگان در شهرها بدون حمایت و کمک ماندهاند
در حالیکه شما از موقعیت خودتان برای کمکرسانی به آنان استفاده نمیکنید
و کسی را هم که در این راه احساس وظیفه میکند و به آنها کمک مینماید، مورد حمایت خود قرار نمیدهید.
قصۀ دلبری# شهید محمدحسین محمد خانی به روایت مرجان در علی همسر شهید
# به قلم : محمد علی جعفری# انتشارات روایت فتح
گزیده کتاب
ازتیپش خوشم نمی آمد دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود. شلوار شش جیب پلنگی گشاد می پوشید با پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه و آستین بدون مچ که می انداخت روی شلوار. در فصل سرما با اورکت سپاهی اش تابلو بود. یک کیف برزنتی کوله مانند یک وری می انداخت روی شانه اش، شبیه موقع اعزام رزمنده های زمان جنگ. وقتی راه می رفت، کفش هایش را روی زمین می کشید. ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد.
از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد، بیشتر می دیدمش. به دوستانم می گفتم: «این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهۀ شصت پیاده شده و همون جا مونده …..
آخرین نظرات